اول از نام خدا رانم سخن ناله ای چون بلبلان اندر چمن
ای خداوند رئوف ذالعطا می زنمبر باب توصوت رجا
کن تو امدادمو دستم را بگیر ای غنی بنماترحم بر فقیر
ای سمیع و ای بصیرو ای حکیم راهی اندر پیش دارم پر زبیم
جمله غمازند و دیو راهزن چون فریب ان عجوز کوهکن
کر تو امدادم نسازی کو رفیق پس هدایت کن مرا در این طریق
قصد دارم در طریق شاعران این سمندطبع را سازم روان
گر ز ره ماندم تو امدادم نما ای کریم ای خالق ازض سما
نیستم شاعر ولیکن عاشقم نیستم مجنون صفت، نی وامقم
سالها بردم بسی رنج عذاب مغز خود فرسوده کردم زین کتاب
کردم تنظیم چون سودا گران وصف طبع عارفان و قاصران
این اثر هرکس بخواند مو به مو وصف حل خویش را یابد در او
از برای دوستان باصرین شد مسمی تحفه للناظرین
گر کسی جوید نشان از مسکنم در حیات داوود باشد موطنم
قریه ام باشد به نام عین با سین و با (عباسی)شد از حرو فات هجا
نام من در نون و ظا و را نگر از نظامی شهرتم شد مشتهر
چون قدم بگزاشتم در گل ستان این لقب برداشتم من در میان
نا ظرم بر وصل هستم منتظر
یا اولی الا بصار کل فا عتبر